۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

بیشتر از یک ساله که به اینجا سر نزدم. زندگی به شکل خیلی روزمره داره میگذره. هانا الان ۸ ماه و ۱۰ روز داره. ما خونه خریدیم. اقامت داریم و دیگه جا افتادیم. هنوز هم خیلی روزها توی ایینه از خودم میپرسم که ایا این منم که مادر شدم. هنوز هم باورم نمیشه. باید بگم که عوض شدم. همه چیز عوض شده. من| اون| رابطه. گاهی دلم برای قبل تنگ میشه. نه اینکه هانا رو دوست نداشته باشم نه. هیچ چیزی برام جای اونو نمیگیره. دلم فقط برای رهایی برای اینکه توانایی رها کردن داشته باشم تنگ شده. یک چند وقته که دوست دارم گم و گور شم ...