۱۳۹۶ شهریور ۲۳, پنجشنبه

و باز رويا

لب بر لب زني مو بور بود
و من نگاه ميكردم
گفتم چه ميكني من اينجام
گفت مگر نميبيني ديگر وجود ندارم
.
.
و بدين گونه يك سال گذشت

۱۳۹۶ شهریور ۱۷, جمعه

نرگس

اينجا مينويسم حرفي را كه نبايد بگويم
اينجا مينويسم تا كسي نخواند و نداند
گلها زيبايند، آسمان آبيست
چشمان دخترك، خنده پسرك
.
.
تصويري سياه
تصويري وهم آلود
ابرهاي سياه
ابرهاي وهم الود
و من
كه گيسوان او را دور دستانم ميپيچم
و او را بر زمين ميكشم
و خرخره اش را ميجوم
.
.
ميفهمم كه چگونه بره اي گرگ ميشود
ميفهمم كه چگونه زني وحشي و سرگردان ميشود
ميفهمم كه جنايت ريشه در چه دارد
درد ميكشم
درد ميكشم
دستانم را در آغوش ميگيرم
.
.