اول میگه من وقت ندارم و خودت برنامه ریزی کن. بعد می پرسه می تونه به جای اینکه بیاد اینجا, مستقیم از ایران بیاد و من میگم نه. حالا همه چیز رو به هم ریخته. یک هفته نشده که بلیط گرفتم. می گه نمیتونه بیاد اینجا. حالا هم میگه ببین عزیزم, می شه برنامه رو کاملا عوض کنیم و اول بریم ونیز. اشکال نداره که من این همه وقت صرف کردم واسه انتخاب هتل و بوک کردن
۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه
از صبح پا شدم شروع کردم به تمییز کردن خونه. 12 روز دیگه میاد. انگار آخراش که می شه دیگه طاقت آدم کمتر می شه. کمد رو مرتب کردم لباساشو از تو بقچه در آوردم بو کردم و گذاشتم تو کشو. گاهی فکر می کنم چطور این تصمیم رو گرفتیم؟ چطور این تقریبا دو سال سر کردم. روزای تعطیل, از توی آشپزخونه به زندگیم نگاه می کنم. گاهی به این همه آدم که تنها زندگی می کنند که فکر می کنم از خودم خجالت می کشم.
****
دیشب : تب دارم, بانوی اردیبهشت نگاه می کنم و گریه می کنم. بعضی فیلمها تاریخ مصرفشون تموم نمی شه
****
دیشب : تب دارم, بانوی اردیبهشت نگاه می کنم و گریه می کنم. بعضی فیلمها تاریخ مصرفشون تموم نمی شه
۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه
امروز سروکارم با بچه های دبیرستانی یکی از مناطق پولدار نشین بود. دبیرستان مختلط بود و همه دو برابر من قد داشتن و من باید با این زبان ناقص کلی جیغ جیغ می کردم که به من گوش کنن. از همه باحال تر "اش" و "الکس" بودند که ظاهرا in love بودند و من نمی تونستم زیر چشمی اون دو تا رو و نگاههای زیر چشمی دختر دیگه گروه "مایکل" رو نپام :)
خودمونیم پسرای سال آخر دبیرستان دیگه حسابی مردن
خودمونیم پسرای سال آخر دبیرستان دیگه حسابی مردن
۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه
تب
خیلی شنگولما, فقط یک کم تب و لرز و مقداری روم به دیوار حالت تهوع دارم.
امروز بلیط هامونو خریدم. هوراا میریم ایتالیا. من سخنرانی هم دارم ؟
امروز بلیط هامونو خریدم. هوراا میریم ایتالیا. من سخنرانی هم دارم ؟
۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه
وب گردی داره اعتیاد جدیدم می شه. اولای تنهاییم به کتاب صوتی هری پاتر معتاد شدم, بعد به سریال "فرندز" یه مدت به تلویزیون چرند اینجا و بعد فیس بوک و مسنجر. حالا هم وب گردی. رسما کلافه میشم وقتی ملت پست جدید نمیذارن.
*****
یک پایان خوب برای ویک اند بهترین چیزیه که می تونی داشته باشی. البته کار خیلی هیجان انگیزی نبود, با بچه ها رفتیم یک پارک خیلی خوشگل راه رفتیم و یک عالمه گپ زدیم که من میمیرم براش. اینجوری برای شروع هفته دیگه شنگولم و غر نمی زنم.
*****
یک پایان خوب برای ویک اند بهترین چیزیه که می تونی داشته باشی. البته کار خیلی هیجان انگیزی نبود, با بچه ها رفتیم یک پارک خیلی خوشگل راه رفتیم و یک عالمه گپ زدیم که من میمیرم براش. اینجوری برای شروع هفته دیگه شنگولم و غر نمی زنم.
۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه
۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه
۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه
دیگه گاهی فرق بین عشق و ص.ک.ص رو نمی دونم. بعد از غرغر آخر رفتم یک فیلم ایتالیایی دیدم که زنه با یه عالم ثروت و زندگی مرفه, عاشق دوست پسرش می شه و پسرش موضوع رو میفهمه و وقتی داشتن سر این ماجرا بحث می کردن پاش لیز می خوره و ضربه مغزی می شه. اونوقت زنه بعد از دفن پسرش به شوهرش می گه که عاشق شده. صحنه فرار کردنش از خونه عین آزاد شدنش بود. یعنی آدم با به وجود آوردن مفهوم خانواده, دستی دستی خودشو زندونی کرده؟
بازم غر
فکر کنم این روزها فقط غر داشته باشم. دست و دلم به هیچ کاری نمی ره. به این نتیجه رسیدم که آستانه تحملم فقط یک ماه هست نه بیشتر. حتی حوصله خونه اونها رو هم نداشتم فقط از تنهایی فرار کردم. انرژی مثبت نمی گیرم. باورم نمیشه که امروز از دلتنگی براش بغض کردم. باید کارای پرزنتیشنمو بکنم اما حوصله ندارم. می رم امشب یه فیلم ببینم تنهایی
۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه
۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه
۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه
خدا هم هورمون داره؟
نمیدونم خدا خبر داره که این استروژن و پروژسترون چی به سر ما بیچاره ها میاره یا نه. اگه خودشم این بلا رو کشیده بود بازم اینا رو مینداخت توی جون ما!!!!!
فکر کنم واقعا خیال کنه من جادوگری چیزی هستم....
فکر کنم واقعا خیال کنه من جادوگری چیزی هستم....
۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سهشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه
امروز اسممو عوض کردم. راستش دیدم یکی با اسم قبلیم هست که قدیمیه و جاهای دیگه کامنت میگذاره, منم یک اسم دیگه انتخاب کردم. دیشب با بچه ها رفته بودیم شام بیرون. کلی داشتن در مورد کلمه اعجاب انگیز "however" بحث می کردن. نمیدونستن که باید باهاش ویرگول استفاده کنند یا نه. مثلا ناتیو اسپیکر هستن پس ما چی بگیم.
چند روزه حوصله زندگی کردن ندارم. همه چیز هم خوب و عادیه ها اما نمیدونم چمه
چند روزه حوصله زندگی کردن ندارم. همه چیز هم خوب و عادیه ها اما نمیدونم چمه
اشتراک در:
پستها (Atom)