۱۳۹۷ اسفند ۱۶, پنجشنبه

دیگه برام عکس نمیفرستی

زن توي ايينه به بدن نيمه برهنه خودش نگاه ميكنه. زندگيش اينجاست، ذهنش توي سالهاي سال پيش ميچرخه. موهاشو با دست جمع ميكنه و بالا نگه ميداره، از خودش عكس ميگيره، كليك كليك. بايد بگيره؟ براش عجيبه كه چرا هيچ عكسي از بدن سالهاي سال پيشش نداره. اصلا نميدونه چه شكلي بود. ميچرخه، خودشو تو آيينه ورنداز ميكنه، با دست آزادش، شكمش وپارگيهاشو ميپوشونه، باز هم عكس ميگيره، كليك كليك…..عكسها رو نگاه ميكنه، لبخند تلخي ميزنه….

گاهي فكر ميكنه از خصوصيات ٤٠ سالگيه و داستانهايي كه با خودش داره .....
انگار قبلا نيازي بهش نداشته، شايد سرش به چيزهاي ديگه گرم بوده، شايد خواستني بودن توي هوا براش موج ميزده، شايد الان دنبال چيزي ميگرده كه هميشه داشته، و الان لغزشش و دور شدنش از لاي انگشتهاشو ميبينه. چشمهاشو ميبنده، اما باز هم ميبينه ...
اون ميگه؛ زن بين ٤٠ تا ٥٠ سال أوج لذت سكسيشه، به حرفش فكر ميكنه .......

۱۳۹۷ اسفند ۸, چهارشنبه

Az Italy

 [10 Oct 2018 at 3:00:58 pm]:
باید قبول کرد که عشق رویایی دست نیافتنیست
بچه بودم
کلاس ۴ یا ۵ ابتدایی، برای اولین بار کتاب پرنده ابی موریس مترلینگ رو می خوندم. پدرم خیلی خیلی مخالف بود و من بهش میگفتم که من هیچ وقت اینقدر منفی نخواهم بود.
 حالا تو ۴۰ سالگی گاهی تو ذهنم کتابی که توی ۱۰ سالگی رو خوندم مرور میکنم. کتابی که اخرش اینجوری تموم میشد ؛ و پرنده ابی همان خوشبختی است که هرگز به دست نمیاد.
برای من
؛ پرنده ابی همان عشق جاودانی است که هرگز به دست نمی اید.
.
.
.
من میرم بدوم