۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

پاشويه پر از برگ خزان ديده زرد است


شب، ملبورن، استخر، كودكان
توي اينه به چشمان خود مينگرم. نگاهم با من غريبه شده. چيزي در نگاه من تغيير كرده. چيزي عوض شده. نگاهم غمناك نيست. 
نگاهم سردرگم است، نگاهم غريب است 

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

غروب، اتوبوس، نوزاد

دارم از خونه خودم فرار ميكنم. به سرعت همه چيز رو جمع كردم. نوزاد رو برداشتم و زدم به چاك
براي اولين بار دوست ندارم ببينمش