۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

غروب، اتوبوس، نوزاد

دارم از خونه خودم فرار ميكنم. به سرعت همه چيز رو جمع كردم. نوزاد رو برداشتم و زدم به چاك
براي اولين بار دوست ندارم ببينمش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر