۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

کلاس که تموم شد, دنبالم گشتن که ازم تشکر کنند وای چه لحظه قشنگی بود نگاهی که توی چشمهای جوونشون می دیدم.

********
بچه که بودم, نمی گذاشتم کسی کاری به کار مورچه های اتاقم داشته باشه. فکر کنم یه وقتایی تنها همبازیام بودن. یک عنکبوت هست که مدتیه کنار شیر آب توالت جا خوش کرده و منو از تنهایی در میاره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر