۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

داره انگار بهار میاد اما من صدایی نمیشنوم. شاید کر شدم. شاید دارم به قول آل احمد "غرب زده " می شم. تلاش می کنم که حس سال نو رو توی خودم پیدا کنم.
کلا هر دو بهتریم. اون داره عادت می کنه, من هم دارم روزمره می شم. خبر تازه همینه فقط. شاید باید نشانی از این روزها بگذارم که بعدا بشه پیداشون کرد. امروز با دوستهای ایرانی توی "وی های" ناهار خوردیم. شنبه با دوستهای جدیدمون رفته بودیم "بالارات".

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر