۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

هیچ چی سرحالم نمی کنه. نمیدونم چمه. حتی نمیدونم اگه کار پیدا کنه خوب می شم یا نه. شاید اونقدر انتظار می کشم که اتفاق موضوع برام هیجانشو از دست می ده.
امروز رفتم از کتابخونه دانشگاه فیلم گرفتم. برای خودم قهوه و شیرینی دانمارکی خوردم. عصری هم با دخترا رفتیم بستنی خوردیم و چرت و پرت گفتیم. الان هم برگشتم دانشگاه که مثلا به کارام برسم. اون رفته "فر شیر".

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر