۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

دروغهای زیبا


دیشب تصمیم داشتم حتما برم سینما. حدود نیم ساعت که دنبال پارکینگ گشتم آخرش هم مجبور شدم 6 دلار براش پیاده شم. کارت دانشجوییم هم یادم رفته بود ببرم, پول نقد همرام نبود, کارت پارکینگ رو دم باجه جا گذاشتم, یه مرد چاق توی سالن کنار من بود که اون هم مثل من یک هدف مهمش از اومدن به "نووا" چاپ تاپ هست و داشت بستنی به اون سفتی رو هورت می کشید و من مجبور شدم جامو عوض کنم (که البته خیلی شانس اووردم وگرنه از قه قههاش کر می شدم) ... بعد از همه این ماجراها, یک فیلم عالییییییی دیدم. بعد از ژولیت بینوش, من عاشق تاتو هستم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر