۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

شنبه

تا ساعت 2 بعد از ظهر خوابیدم. شب خونه کرستن دعوت بودم. قرار بود هم خونش غذای اسپانیایی درست کنه و شراب بخوریم. اخر شب خیلی باحال بود. دوستم مست بود و با پسرها با لب شکلات نصف می کردن. یک پسره اهل شیلی بود که قشنگ دلش می خواست. هی بغلش می کرد. منم دیگه اومدم خونه, اما ما زنهای 30 و اندی ساله واقعا ص. ک. ص. دوست داریم و خیلی هم گناه داریم....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر