۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

سبکی هستی

دیشب اومدم بریزبین. بهش حس غریبی عجیبی دارم که اذیتم می کنه. اما در کنار این حس, آرامش عجیبی هم حس می کنم. بعد از ظهر رفتیم پایین کنار استخر, اون رفت تو آب و من آفتاب گرفته بودم. زل زده بودم به آبی آب و حس خوشبختیمو مزه مزه می کردم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر